در سال ۱۳۲۳ احمد کسروی کتاب شیعه گری و جزوه بخوانید و داوری کنید را منتشر کرد. متقابلا آیت الله خمینی با کتاب کشف الاسرارپاسخ کسروی را داد. آیت الله شیخ عبدالحسین امینی صاحب کتاب الغدیر نیز علیه کسروی اعتراض کرده تا آنجا که در محفلی می گوید : یک مرد پیدا نمی شود که به حساب این شخص برسد؟ در آن محفل طلبه جوانی به نام نواب صفوی منقلب شد و تصمیم گرفت تا شر کسروی را کم کند. نواب صفوی برای اجرای این فتوا احتیاج به کمک مالی داشت. آیت الله مدنی (شهید محراب) در آن موقع ۱۳ دینار پس انداز جهت ازدواج داشت که تمام مبلغ را به نواب داد.مبلغ دو دینار هم آیت الله خویی و مبلغ پنجاه تومان هم شخص علامه امینی هم جهت خرج سفر از نجف به تهران به نواب دادند. نواب به تهران می آید و یکسره به مسجد مروی نزد حجت الاسلام مهدی حائری می رود.نواب درچند نوبت کسروی را امر به معروف می کند و چون نتیجه نمی گیرد ، به فکر تهیه سلاح می افتد. اول یک شمشیر می خرد ولی متوجه می شود که با شمشیر نمی تواند کسروی را بکشد. پس به دیدن آیت الله شاه آبادی و حجت الاسلام محمد حسن طالقانی می رود و تقاضای پول جهت خرید تپانچه می کند. طالقانی مبلغ چهارصد تومان وجه نقد که در آن زمان پول زیادی بوده است را به نواب می دهد.روز هشتم اردیبهشت ۱۳۲۴ ،نواب و دوستش محمد خورشیدی در کوچه محل سکونت کسروی کمین می کنند. آنها کسروی را هنگامیکه با درشکه عازم خانه بود به چنگ می آورند. نواب پس از کشیدن اسلحه دو تیر به کسروی شلیک می کندو گلوله سوم در اسلحه گیر می کند. در این هنگام مامورین سر می رسند و کسروی را به بیمارستان و ضاربین را به زندان می برند. نواب و خورشیدی با ضمانت تاجری به نام اسکویی از زندان آزاد می شوند. کسروی به تندروی خود ادامه می دهد. گروهی به سرکردگی حاج سراج انصاری و دکتر فقیهی شیرازی و آیت الله نورالدین شیرازی علیه کسروی تنظیم شکایت می کنند. این افراد به همراه نواب صفوی و مهدی شریعتمداری گروهی به نام جمعیت مبارزه با بی دینی تشکیل داده بودند. در این زمان قوام السلطنه به نخست وزیری می رسد و دستور رسیدگی به این پرونده را می دهد. روز بیستم اسفند ۱۳۲۴ کسروی به همراه محافظش به شعبه بازپرسی دادسرای تهران می رود. بازپرس این شعبه که بلیغ نام داشت بر اساس شکایت رسیده ، کسروی را احظار می کند. کسروی حدود ساعت هشت و نیم صبح به دادگستری می آید. اندکی بعد گروهی از فدائیان اسلام متشکل از سید حسین امامی، سید محمد علی امامی، مظفری قوام، فدایی، الماسیان، گنج بخش، صادقی و یک درجه دار ارتش به نام علی قیصر به دادگستری وارد و به اتاق بازپرسی هفت می روند. صدای گلوله و فریاد الله اکبر سکوت دادگستری را بهم می ریزد. پس از اطمینان از مرگ کسروی ، فدائیان اسلام الله اکبر گویان از دادگستری خارج می شوند.برادران امامی و فدایی که در جریان ترور زخمی شده بودند به بیمارستان رازی رفتند و آنجا بازداشت شدند. هشت ماه بعد دادگاه بدوی برای متهمان قتل کسروی مبلغ ده هزارتومان وثیقه معین کرد. بازاریان تهران مبلغ را آماده کردند. پنج نفر از اعضای گروه آزاد می شوند ولی برادران امامی در زندان می مانند.
در چهاردهم آبان ۱۳۲۵ یک هیئت بلندپایه ایرانی برای شرکت در مراسم ترحیم آیت الله ابوالحسن اصفهانی به عراق می رود. در آنجا از محضر آیت الله قمی که جانشین آیت الله اصفهانی شده بود سوال می کنند که چه کسی فتوای مرگ کسروی را داده است؟ آیت الله قمی اظهار می کند کشتن کسروی مثل نماز از ضروریات بوده و احتیاجی به فتوا نداشته است و خواستار آزادی قاتلین می شود. با این حمایت مرجعیت ، دادگاه تجدید نظر حکم به آزادی تمام ضاربین کسروی می دهد.
هیچ گورستان یا مسجدی حاضر نبود جسد کسروی در آن دفن شود. عاقبت دوستان کسروی جسد او را به کوههای شمیران بردند و در گودالی ، کنار یک درخت دفن کردند.
داستان فوق برگی از تاریخ معاصر ایران است. از لابه لای این داستان حقایق جامعه ایرانی و اوضاع و احوال آن مشخص است. البته تا خواننده که باشد.